صدای دل نشین
گلی تو حالت یک غنچه ی نورسته ای داری
دهانی غنچه تر از غنچه مثل پسته ای داری
نگاهت خانمان سوز است می دانم که می دانی
که چشمان بلا خیز به ظاهر خسته ای داری
سخن با ناز می گویی صدایی دل نشین داری
تو گویی پشت هر واژه ز گل ها دسته ای داری
تو در اقلیم بیتای غزل سوزنده تر بیتی
تو عاشق کش ترینی گرمی آهسته ای داری
مرا عمری است دستان روی سر،تسلیم محض تو
همین بس تا بدانی عاشق دل خسته ای داری
"رها"را بسته ای پیرانه سر با رشته ی مویی
گمان دارم که همراهت دو بمب هسته ای داری
علی میرزائی"ر ها"
صدای من و تو
عاشق هم شدن ماست صفای من و تو
درد عشق من وتو بود دوای من و تو
گر چه فرهادم و شیرین منی یاس سفید
بیستون سد بزرگی است برای من و تو
عشق ما گر چه خیالی است ولی جان سوز است
روی موجی چو حباب است بنای من و تو
بس که چون سایه به دنبال تو بودم همه جا
آشکار است عزیزم رد ِ پای من و تو
بغض حسرت به گلو سد ره فریاد است
نشنود گوش فلک گر که صدای من و تو
دود آه تو "رها" دوش به افلاک رسید
شاید آید به سر رحم خدای من و تو
علی میرزائی"رها"